سلام ياس عزيز
از اين كه هرازگاهي كليك رنجه مي فرمائيد و سري مي زني ممنونم. شعر قشنگي بود. منو ياد يه ترانه زيبا از معين انداخت: من تو را تا كهكشانها از زمين تا آسمانها دوست دارم مي پرستم....
موفق باشي
ياس خانم اپ شديم و منتظر حضور
موفق و سلامت باشيد
سلام اميدوارم هرجا هستي سلامت و موفق باشي از رفتنت واقعا ناراحت شدم ولي زندگيه و جاري
سلام به همه برسون و يا علي
با سلام
حقيقت زندگي چيزي فراتر از مسائل پيرامون ماست
سختي ها و مشكلات و دلتنگيها و مصائب و همه ناگواريها فقط جزء كوچكي از اين شاكله عظيمه
يادمه وبلاگ اولم كه حدود 2 سال پيش افتتاح شد و تا الان 4 بار حذف كردم و باز نوشتم ولي يه چيز اين وسط برام روشن شد
كه توي اين زندگي با همه مسائل و مشكلات و ... كه عرض كردم آدميزاد يه جايي مي خواد كه بتونه راحت بنويسه توي يه دنياي مجازي اونقدر مجازي كه چيزيه شبيه به آسمون خدا ، آخه اونجا هم مجازيه
اونقدر مجازي كه چيزيه شبيه هيچستان ، جايي كه متعلق به همه ماهاست ، همه اونايي كه دلتنگياشون فقط اونجا معنا پيدا مي كنه .
جا نزنيد
بنويسيد
رسالت ما اينه
نوشتن و نوشتن و نوشتن
اميد وارم باز هم بياي ...قدر همسرتو بدون خيلي دوست داره....سهتي هاي سفرم جزو زيباي ها شه عيبي نداره..با اين صفحه هدا حافظي نمي كنم
باز هم ميايي .مي دونم ...
آه ياسي جونم نرو! فكر كردم اومدي بموني!
اين داستان تو براي من هم اتفاق افتاده ! ولي همش فكر مي كنم چرا همش من بايد به فكر لحظه هاي بقيه باشم! چرا بايد همش نقش يه زن ايروني و تمام و كمال كه تو قصه ها مي نويسن بازي كنم؟ چرا آقاي همسر ناراحت مي شه و ميذاره به حساب قدر نشناسي و ناسپاسي اگه بگم نمي يام؟!!